Z 2KHTAR
غروبا که میشه روشن چراغان/ میان از مدرسه خونه کلاغان یاد حرفای اون روزت میفتم/ که تا گفتی با جون و دل شنفتم عجب غافل بودم من، اسیر دل بودم من/ اسیر دل نبودم، اگر عاقل بودم من ... یادته به من گفتی چیکار کن؟؟؟/ گفتی از مدرسه امروز فرار کن فرار کردم منم اون زنگ آخر/ نرفتم مدرسه تا سال دیگر ... امون از بعضی از دخترا که نمیزارن بعضی پسرا مثله بچه ی آدم درسشون رو بخونن، خودشون که خر خونی کردن فوری زنگ میزنن به پسره که بدو بیا فلان جا ...
Power By:
LoxBlog.Com |