Z 2KHTAR

غروبا که میشه روشن چراغان/ میان از مدرسه خونه کلاغان

یاد حرفای اون روزت میفتم/ که تا گفتی با جون و دل شنفتم

عجب غافل بودم من، اسیر دل بودم من/ اسیر دل نبودم، اگر عاقل بودم من

...

یادته به من گفتی چیکار کن؟؟؟/ گفتی از مدرسه امروز فرار کن

فرار کردم منم اون زنگ آخر/ نرفتم مدرسه تا سال دیگر

...

امون از بعضی از دخترا که نمیزارن بعضی پسرا مثله بچه ی آدم درسشون رو بخونن، خودشون که خر خونی کردن فوری زنگ میزنن به پسره که بدو بیا فلان جا

...

 

نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:زنگ,آخر,فرار,مدرسه,ترک,تحصیل,ساعت 12:49 توسط MOJTABA| |


Power By: LoxBlog.Com