Z 2KHTAR

گفت حرفایی رو به من دوستم/ازسادگی و نادانیش به من گفت دوستم

گفت درتاریکی به دنبال یاری می گشتم/ناگهان دختری همچوماه خورد به چشمم

اوهم مانندمن توکوچه ها تنها می گشت/اوهم مثل من به دنبال یاری می گشت

باتمام ذوق وشوق واشتیاق/ناگهان قدمهایم شد تند وزیاد

چندقدم نزدیک شدم به دختره/دیدم از هر لحاظ اون ابتره

آرایش صورتش را ماه کرده بود/یک پنکیک رو صورتش خالی کرده بود

خواستم از او به سرعت دور شم/فوری گفت: آقا من مهرنوشم

از خجالت نتوانستم حرفی بزنم/واقعا از پرروییه آن دختره در عجبم

نمیدانم چطور خودش را انداخت برگردنم/نمیدانم اون زرنگه یا من خرم؟؟

خلاصه میگفت دگر نمیروم دنبال هیچ دختری/نه توبازار نه خیابان یا که هیچ بازارچه ای

همین یکی زندگیم را زهر کرده است/زندگیم را تبدیل به طوفان کرده است.

شاعر: استاد مجتبی.

 خوب دخترا میخواستین خاستگاراتون رو با کلاس گذاشتن الکی رد نکنین تا ترشیده نشین، حالا هم که ترشیده شدین خودتون رو نندازین گردن کسی. اه

پسرا هم که ساده...

 

نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:حرفهای دوست,دخترای زشت,دخترای زرنگ,ترشیده,ساعت 22:37 توسط MOJTABA| |


Power By: LoxBlog.Com